ایالت کاسپین

بیایید طرحی دهیم برای رونق آفتاب برای روشنی ماه روانی آب

ایالت کاسپین

بیایید طرحی دهیم برای رونق آفتاب برای روشنی ماه روانی آب

جوجه کبوتر زشت!

این داستانی که میگم ازجایی اقتباس نشده و ربطی هم به هیچ برنامه کودکی نداره!

داستان از این قراره : یکی بود که یکی نبود! یعنی هرچن یکی بود ولی چنتا بود .زیر گنبد کبود یه روستایی بود که اسمش بود بیشه سر!

یه روز و روزگاری توی این روستای قشنگ ما یه جوجه ای بود.این جوجه قصه ما خیلی زشت بود اونقد که همه مسخرش می کردن . آخه برادر خواهراش خیلی زیباتر از اون بودن و خانم مرغه که مامانشون بود اصلا تحویلش نمی گرفت و هیچ وقت بهش غذا نمی داد به خاطر اینکه اون نوک بزرگ و کله گنده ای داشت که اصلا به تنش نمی اومد .

جوجه زشت ما خیلی آرزوی پرواز داشت .روزا همش به آسمون خیره میشد و پرواز کبوترا رو نگاه میکرد ،پیش خودش میگفت کاش من یک کبوتر بودم ! یه روز به مامانش میگفت که مامان! ما هم می تونیم پرواز کنیم ؟

مادرش خندید و گفت : نه پسرم ما مرغا خیلی وقته که دیگه پرواز نمی کنیم و دلیلی هم واسه این کار نداریم برای این که ما اینجا هر غذایی که بخوایم هست اینو گفت و به نوک زدنش به ظرف غذا ادامه داد.اما جوجه قصه ما خیلی ناراحت شده بود ،نمی تونست باور کنه که باید پرواز رو از یاد ببره.همچنان به آسمون خیره شده بود و به پرواز زیبای کبوترا و به اینکه میشه منم یه روزی پرواز کنم!؟

یه روز جوجه ها تصمیم گرفتن اون رو از جمعشون بیرون کنن .همه دورش جمع شدن و گفتن که تو باید از پیش ما بری چون تو با این قیافه زشتت آبروی ما رو می بری و اون سرشو انداخت پایین و رفت .دیگه تنها شده بود .

روزها گذشت وپاییز و زمستون سپری شدن .دوباره فصل بهار رسیده بود ،گلها شکوفه زدن و آسمون باز پر از کبوترایی شده بود که عاشقانه پرواز میکردن همین طور که خیره شده بود دید که کبوترا دارن میان به سمتش . خیلی تعجب کرده بود باور نمی کرد که یه روزی اونا رو از نزدیک ببینه .اونا اومدن کنارش همه به اون خیره شده بودن و با خودشون می گفتن چقدر زیباست! ، چه پرای قشنگی! ، چه بالای بزرگی!..................

از اون بالا وقتی داشت زمینو نگاه می کرد یادش اومد اون روزای سخت .................

من هم روزی با شما پرواز خواهم کرد!!!

نظرات 9 + ارسال نظر
خرمگس یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:45 ق.ظ

سلام
به خودم امیدوار شدم یعنی می شه یه روزی منم پرواز کنم!ولی نگفتی که چی شد جوجه زشت ما یه دفعه هم قشنگ شد هم تونست پرواز کنه؟یعنی چون فقط به آسمون نگاه کرد و آرزو کرد؟!!!!!!
و اما یه سوال فنی:این آقا جوجه ای که ما تو عکس دیدیم زیاد به جوجه مرغ شبیه نبود!چه جوری مامانش مرغه؟جل المخلوق!!!!!

سلام خرمگس !
چطوری خرمگس ؟
حالت خوبه خرمگس؟
چه خبرا دیگه خر مگس؟
.
.
مجبورم کردی که دوباره وبلاگمو بخونم . آخه خر حسابی چی ببخشید! خرمگس حسابی ! من کی گفتم که یکهو پرواز کرد؟
روزها گذشت و پاییز و زمستون سپری شدن تا جوجه کبوتر ما پراش بزرگ شد!
اما اگر نگاش به آسمون نبود هیچ وقت پرواز نمی کرد!!!
جوجه ما جوجه کبوتر بود
شما هر جوجه ای رو که کنار مرغ بذاری اون رو فرزند خودش تصور می کنه
البته این یک داستان بود

بابک.پ.25 یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:58 ب.ظ http://bishehsar.blogsky.com

سلام کوروش
فروغ گفته؟
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنیست
بدرود

بله
درود بر شما!

سلام یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:25 ب.ظ http://iranonline.blogsky.com

سلام خوبی وبلاگ عالی داری


به ما هم سری بزن


اگه اومدی توی وبلاگم یه دونه کلیک روی یه بنری کن و صبر کن تا باز شه دست شما درد نکه



یه کلیک جای دوری نمیره

سلام قربان شما
چشم الساعه!

صدفی دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:17 ق.ظ http://www.saclafi.persianblog.ir

سلام
روایت تصویری جالبی بود
راستی نمشه یه جوجه از خود راضی خوشگل یه روزی زشت شه تا دل بقیه خنک شه؟
از بیشه سر این جا اومدم
متحول نشدم
اما یه وبلاگ و یه وبلاگ نویس جالب پیدا کردم

سلام بر شما
خواهش میکنم شما لطف دارید
همه جوجه ها توی یه دوره ای زشت میشن از این جهت خیالتون راحت باشه!
در پناه حق!!

سحر دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:15 ب.ظ http://sahar.blogsky.com

ما رفتیم قزوین، یک دخویی بهمان گفت: این قزوین معرب همان کاسپین است! یک کاشی هم استدلال می‌کرد که کاشان همان کاسیان است که از کاسپیان یا همان کاسپین آمده است.
بعد هم که یک کًیی می‌گوید: کاسپین همان‌جایی است که ما هستیم.
خلیج فارس یک مکان است و سر اسمش دعواست!
کاسپین یک اسم است و سر مکانش دعواست!

سلام
خدمت شما عرض کنم که همه اونها به نوعی درست میگن برای آنکه اولین اقوامی که در سرزمین هایی مثل کاشان و قزوین و رشته کوه های زاگرس و.....سکنی گزیدند کاسپی ها بودند که همه اونها از اطراف دریا به اون سرزمین ها پراکنده شدند به همین خاطر در نقشه جهانی این دریا رو دریای کاسپین نام گذاری کردن چون اینها قدیمی ترین اقوام ساکن در منطقه بودند
اما نکته آخری که فرمودین رو به گونه دیگه ای بیان می کنم:
خلیج فارس مکانی است که همه از اون سهم دارن و ارعاشون میشه
کاسپیان اسمی است که در همه جا سهم داره

فریدون دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:36 ب.ظ http://ww.parastu.persianblog.ir


قصه جالبی است. خصوصن که با این جمله زیبا « منهم روزی با شما پرواز خواهم کرد » ختم می شود و در ذهن اثری خیال انگیز و سرشار از امید باقی می گذارد.

درود بر شما!
به نظر میرسه که شما قبل از ما پرواز کردی!!

سحر سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:47 ق.ظ http://sahar.blosky.com

باید بگم خوش به حالتون، تجربه‌ی ما از همزیستی با جانوران به چند تا موش توی جوی و گربه‌های محله‌مان که یکی کور است و دیگری لنگ است و آن یکی هم دم ندارد، خلاصه می‌شود.
راستی یک سگ هم آمده بود که شبانه شهرداری با گلوله‌ای خلاصش کرد! البته، سوسک هم داریم!

سعی من بر اینه که هر آنچه از زیبایی های روستامون رو تا اونجایی که در توانمه با شماها قسمت کنم تا شما کمتر احساس کمبود داشته باشید
بدرود!!

سحر چهارشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:38 ب.ظ http://sahar.blogsky.com

راستی یادم رفت بگم، یک همسایه‌ی گاو و یک همسایه‌ی کله‌خر هم داریم!

خوب خدا بده برکت
اینجا هم تا ده سال دیگه به سرنوشت شما دچار خواهیم شد

نرگس چهارشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 02:17 ب.ظ http://golaab.blgsky.com

سلام.
ممنون که به وبلاگ من سر زدید.
شاد باشید.

خواهش می کنم
برقرار باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد