ایالت کاسپین

بیایید طرحی دهیم برای رونق آفتاب برای روشنی ماه روانی آب

ایالت کاسپین

بیایید طرحی دهیم برای رونق آفتاب برای روشنی ماه روانی آب

حرف های خاله زنکی

باید بگم من از حرفهای خاله زنکی اصلا خوشم نمی آید و هیچ وقت به آنها اهمیت نمی دادم اینکه کی چی کار کرده کجا رفته با کی رفته چی خورده چی پوشیده..... .و همه این را می دانستند که توی هیچ بحث این چنینی شرکت نکردم. 

این روزها دیگر حتی حرف هم نمی زدم کنکور باعث شد تا بیش از اندازه ساکت بشم دیگه حتی نه بحث سیاسی می کردم و نه حتی توی هیچ بحث و گفتگویی شرکت می کردم. 

یک روز رفته بودم دانشگاه و در راه برگشت به خانه مان در بیشه سر سوار بر ماشین شدم و دست بر قضا عمه بنده نیز در آن ماشین بود. سلامی و حالی و احوالی و گفتم چه خبر کجا بودی و او با زبان شیرینش شروع کرد به صحبت کردن پیرامون دخترش که باردار است و وقتش نزدیک شده و دوقلو هستند و چه و چه و تا آنجا ادامه داد که یکی از بچه ها معلوم شد دختر است و دیگری هنوز معلوم نیست و من با تعجب پرسیدم یعنی چی معلوم نیست مگر میشود بعد نه ماه هنوز چیز معلوم الحالی نباشد ایشان گفتند که آخر او پشت کرده و ما هنوز نتوانستیم بفهمیم که دختر است یا پسر! 

دست بر قضا موقع ناهار بود و من به خانه که رسیدم دست و صورت شستم و سر سفره ناهار نشستم . همه بودند پدر و مادر و برادر و خواهر. ناگهان سرصحبت باز شد و یکی گفت دختر عمه بچه اش دو قلو است میگن وقتش نزدیکه . من که مشغول غذا خوردن بودم ناغافل از همه جا شروع کردم به صحبت کردن و هر چه از عمه شنیدم نه یک دره کم و نه یک ذره زیاد گذاشتم سر سفره و دیگه رسیده بودم به داستان سوال برانگیز موئنث و مذکر دومی که متوجه شدم همگی دارند با تعجب به من نگاه می کنند سر راست کردم و تازه شصتم خبر دار شد که چه غلطی کردم . همه یکهو زدند زیر خنده ومن یک باره رفتم زیر بار طعنه پدر و مادر و برادر و خواهر که تو خجالت نمی کشی این حرف ها به تو چه ربطی داره اصلا یعنی چی که بچه پشت کرده معلوم نیست چه وریه . حالا من هر چی زار زدم که ای بابا همین نیم ساعت پیش عمه اینها را به من گفته افاقه ای نداشت که نداشت یک حس خاله زنکی به من دست داد!!!

نظرات 9 + ارسال نظر
۱ سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 05:00 ب.ظ

یارو سبیل کلفته داشته تو یک جمعی تعریف میکرده که آره ما با کاروان داشتیم میرفتیم، یه دفعه راهزنا ریختن همه ملت رو یا کشتن یا بهشون تجاوز کردن! بعد نگاه میکنه می بینه بقیه دارند چپ چپ نگاش می کنند، برمیگرده میگه: البته ما رو کشتن!
.
www.shahrah.blogsky.com

عجب!

مازیار چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:49 ب.ظ

سلام
اره راست می گن به تو چه
اصلا چرا اینجا گفتی
خاله زنک
چاکر داداشی
دوست داریم
بای

خیلی خیلی خیلی مخلصیم
ولی خاله زنک خودتی

۱ چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:04 ب.ظ http://shahrah.blogsky.com

ممنون که سر زدی
بیا باز هم خوشحال میشم

پروانه پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:52 ق.ظ http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

در باره ی دیگران صحبت کردن، به شرط آن که هدف دخالت و برهم زدن زندگی ها نباشد یکی از قشنگ ترین لذت های انسان هاست. با این حرف زدن ها از هم یاد می گیریم .

یکی از بستگان که پس از 17 سال از امریکا آمده بود می گفت دلم برای حرف زدن در مورد این و اون تنگ شده اونجا برای هیچ کسی مهم نیستی و هیچ کسی در موردت حرف نمی زنه ! و خیلی اصرار داشت ما دردشو بفهمیم..

رمان های پر فروش هم از این حرفهای عامیانه پر شده است.

بله حالا بین خودمان بماند من هم گاهی اوقات همچی بدم نمی آید
یک گوشه ای می نشینم و خودم را می زنم به کوچه علی چپ و حرف ها را مو به مودنبال می کنم البته خیلی زود خسته می شوم چون اونقدر تکرار می شوند که حوصله آدم سر می رود

بابک جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:49 ق.ظ

تو خودشی
ای خاله زنک ـ‌خاک به تی سر
این حرفا چیه زنی؟ خجالت بکش
تو دوس دارنی سه نفر آدم اته جا جم باون و در مورد زخم بین روده اثنا و عشر جنابعالی حرف بزنن؟ هه؟
آبرو حیثیت ماره بوردی
(همه کلمات بصورت گویش مازنی صرف گردند)
ما هم بسیار خندیدیم ای خاله زنک
بای

خله ممنوم ته ور چی دیه

[ بدون نام ] یکشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:27 ب.ظ

جالب بود
خیلی خندیدم

ممنون از حضور سبزتان خنده بر هر درد بی درمان دواست!

تی کچیکه خواخر دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:46 ق.ظ

سلام چطوری داداشی
بذار یه کمیشم من تعریف کنم
چند روزی بود که همه از اینکه ساکت بودی فکرشون مشغول بود.هر کی دنبال یه بهونه بود سکوت سفره شکسته شه.مامان حرف دختر عمه رو پیش کشید. با کمال ناباوری همه دیدیم اطلاعات تو کامل تره...!!!!!چقدر خندیدیم!!!

چاکریم در بست! شادی شما شادی ماست آبجی کوچولو!!!!!!!!!

علی شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:38 ق.ظ http://papco80.blogfa.com

سلام
ممنون که سر زدی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:52 ب.ظ

عمو مردک بازی بهتر نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شماها خودتون از خانما بدترین پس بگید عمو مردک بازی......ه

عجب !
این هم یک نظریه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد