ایالت کاسپین

بیایید طرحی دهیم برای رونق آفتاب برای روشنی ماه روانی آب

ایالت کاسپین

بیایید طرحی دهیم برای رونق آفتاب برای روشنی ماه روانی آب

کار و درس

خیلی دلم می خواد درس بخونم و ادامه تحصیل بدم.اما واقعا نمی تونم یک جا بنشینم.باید کار کنم تا آروم بشم.

چرا باید حتما درس خوند تا دانشمند شد تا دکتری گرفت.چه خوب می شد اگر کار می کردی و دانشت بالا می رفت.

یک عمر چکش می زدی و بعد دانشمند می شدی.


پول

به راستی هیچ کدوم از درس و دانشگاه و تجربه و تحقیق و ایده و نو آوری به اندازه پول نمی تونه به آدم انگیزه و انرژی بده . از این به بعد پول به درس و دانشگاه اولویت داره.

...

وقتی که باد می زند

درختان همه به یک سو می روند

همانجا که باد می رود

درختان میوه اما همیشه سر به زیر دارند

همه یک لحظه ست

تمام زندگی آدم تحت تاثیر یک لحظه ست.

لحظه ای که برا اولین بار چشای خواب آلودتو باز می کنی و تصمیم میگیری بیدار شی یا اینکه بازم بخوابی!

اگه بخوابی شاید ۵دقیقه بعد یا یه ساعت دیرتر بیدار شی با اعصابی خورد. بعدش میری دستشویی و چون همه آدما ۵دقیقه تا ۱ ساعت دیرتر از خواب بیدار میشن شما ناچاری دقایقی چند تو نوبت بمونی . بعدش لباس می پوشی از خونه میزنی بیرون.چیزی که میبینی شهری پر از آدمها و ماشینها و دقایق طولانی توی ترافیک پشت چراغ قرمز ها نگاه غضب آلود رئیست استاد.

اما اگه تصمیم بگیری در اون لحظه چشاتو باز نگر داری . با خیال راحت میری دستشویی بعدش یه چای تازه دم. سر ساعت از خونه میزنی بیرون خیابونای خلوت چراغای سبز سلام استاد!

زندگی

این روزهای سرد و یخی هم می رود و دگر بار بهار می آید با شکوفه های زیبایش آفتاب به زمین نزدیکتر می شود و من چقدر لذت می برم از این حادثه.  

همیشه آرزو می کردم تمام روزهای زندگی ام گرم و آفتابی باشد یا اینکه روی خط استوا زندگی کنم. گرما فکرم را به کار می اندازد مرا شارژ می کند مرا به تحرک وا می دارد . بیشتر از همیشه درس می خوانم کار می کنم به دوستانم سر می زنم .  

همه اینها صورتی از حقیقت زندگی من  است اما در عین حال می تواند جور دیگری هم باشد: 

 

همیشه از سرما می ترسیدم و از روزهای سرد و یخی از اینکه در جایی زندگی می کنم که به قطب نزدیک تر است تا به استوا . سرما فکرم را از کار می اندازد انرژی ام را می گیرد لمسم می کند . به سختی کار می کنم و به سختی  درس میخوانم.   

 

فرق بین این دو عبارت در چیست . هر دو یک مفهوم را می رسانند اما احساسی که می آفرینند  جور دیگریست 

باور و فداکاری

باور داشتن به یک نفر با ارزش تر است یا فداکاری کردن برای یک نفر؟ به نظرم می آید که ما در روابط عاطفی مان بیشتر درگیر یک موضوع هستیم و آن هم فداکاری کردن. می خواهیم برای مادر فداکاری کنیم یا برای عشق خود یا برای دوستان. می گوییم من حاضرم این کار را برایش انجام دهم چون دوستش دارم می خواهم به او بگویم بله چون دوستش دارم . می خواهم این ده میلیون تومان را بدهم به فرزندم که باهاش کار کند چون دوستش دارم . می خواهم با رفیقم شریک شوم چون دوستش دارم و  از این دست فداکاریهادر زندگی روزانه مان بسیار است. هر روز کوچک و یا بزرگ ولی همیشه هست و خرسندیم از این فداکاری اما هیچ گاه به خودمان اندیشیده ایم که می توانستیم در تمام این لحظات که آن کارها را انجام می دادیم حس برتر و بالاتر از فداکاری داشته باشیم و آن حس باور است. 

چرا سعی نمی کنیم آنهایی را که دوست داریم باور داشته باشیم و همه آن کارها را از روی باور انجام دهیم نه فداکاری مثلا کاری که پدر ازم خواست انجام می دهم چون باورش دارم با دوستم شریک می شوم چون به توانایی هایش باور دارم با او زندگی می کنم چرا که او را باور دارم . به نظرم باور دوستی ها را بیشتر می کند و پیمان ها را محکمتر. 

فدا کاری در روابط حالت فرسایشی ایجاد می کند یک جایی را خراب می کند این طور نیست؟ 

 چند روزی درس نمی خواندم و مغزم بیکار بود وهمین طور می خواست یک چیز را بگیرد و آنالیز کند دیگر ببخشید البته یک چیزهای دیگری هم آنالیز کردم ولی این بهترینشان بود!!  

غازکِته

*در گویش مازندرانی واژه «کِته» به معنی جوجه یا فرزند حیوان می باشد . مترادف «جوجه غاز» در این گویش می شود «غاز کته» 

ادامه مطلب ...