-
عهد نهان
دوشنبه 22 فروردینماه سال 1390 11:14
دل من را ربودی دوست دل من ارمغانی بود نفسم را بریدی دوست که ای کاشم امانی بود به جان پاکت ای دلبر که در ایام مهجوری ز یادت سالها بر من همه روزش چو سالی بود تو گویی هجر دلداران بود این رسم روزگاران که هر عاشق که دیدم من به دلش آه و فغانی بود دل عاشق برا آن است که هر روزش بسوزانند و خاکستر دهندش باد نگویندش زمانی بود...
-
دل رودخونه
شنبه 23 بهمنماه سال 1389 12:09
دل رود خونه گرفته خیلی وقته رنگ مهتابو ندیده قلب رودخونه صداش دیگه نمی آد انگاری مرده دل آب آسمون داد می زنه آهای!......جلبکای زشت و بی رنگ! رها کنین صورت آبو بذارین بیافته مهتاب توی آبیه دل آب!
-
زن
شنبه 27 آذرماه سال 1389 11:17
یک زنی می خواهم از جنس بلور آید از انگشت او هر کدام امواج نور قانع و بی ادعا و با ادب خوشگل و زیبا تو گویی ماه شب خانه اش هر جا که باشد عیب نیس باشد اینجا یا که در شهر ونیس چست و چابک باشد اندر شست و شوی نرم و نازک باشد اندر گفت و گوی چون که فرمانش دهم فرمان برد جان بخواهم خویش را گربان درد روز و شب باشد به مطبخ کار...
-
کار و درس
دوشنبه 8 آذرماه سال 1389 12:56
خیلی دلم می خواد درس بخونم و ادامه تحصیل بدم.اما واقعا نمی تونم یک جا بنشینم.باید کار کنم تا آروم بشم. چرا باید حتما درس خوند تا دانشمند شد تا دکتری گرفت.چه خوب می شد اگر کار می کردی و دانشت بالا می رفت. یک عمر چکش می زدی و بعد دانشمند می شدی.
-
..*..
شنبه 6 آذرماه سال 1389 00:44
این روزها دیگر برای مهندس جماعت روزهای خوبی نیست . آخه دیگه هیچ جای این دنیا بر پایه هندسه نمی چرخه . تو این مملکت حتی جدول ضرب هم جواب نمیده. هرچی دو دوتا می کنی هیچی ام ازش در نمی آد. عجب دور و زمونه ایه!اونچه از استاتیک و دینامیک و ارتعاشات خوندیم همش باد هواست. برنولی کیلویی چند! دیگه هیچ سیالی تو این روزنگاه زمان...
-
پول
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1389 02:35
به راستی هیچ کدوم از درس و دانشگاه و تجربه و تحقیق و ایده و نو آوری به اندازه پول نمی تونه به آدم انگیزه و انرژی بده . از این به بعد پول به درس و دانشگاه اولویت داره.
-
تغییر
جمعه 21 آبانماه سال 1389 18:05
اگر در من تغییری صورت نگیره،نباید انتظار داشته باشم در جامعی که توش زندگی می کنم تغییری صورت بگیره.
-
بابیلون
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 12:32
دره تنگ و پر درخت لرزیدن ارتعاش این همان چیزی است که بابیلون در معنیdingle آورده است. ومن در آن حس شاعرانه یافتم همانطور که در سطل آشغال سطلی پر از حقارتهای پیچیده در دستمال های کاغذی حال معنی آن باشد برای بعد برای هر آن وقت که تو هم با من روراست شدی هر آن موقع که از پشت دیوار کلمات بیرون جستی آن روز من هم به روی صفحه...
-
تنها
جمعه 9 مهرماه سال 1389 21:49
این روزها وقتی دلم می گیره می زنم بیرون از خونه توی کوچه پس کوچه های بیشه زیبا تنهای تنها اروم که نفس میکشم آروم که به خاطره ها فکر می کنم آروم آروم نفس می کشم دودی که سپید و این روزها که خیلی تنهام که خیلی خسته خیلی خمار خدایا هر چی توی این بیشه می گردم نگاهی آشنا! هرچه یک دوست هواهم که باز داره سرد میشه می خوام برم...
-
...
دوشنبه 4 مردادماه سال 1389 23:16
وقتی که باد می زند درختان همه به یک سو می روند همانجا که باد می رود درختان میوه اما همیشه سر به زیر دارند
-
علی کوچولو
سهشنبه 15 تیرماه سال 1389 01:54
علی کوچولو دیگه کوچیک نیست خوشحال نمیشه با نمره بیست دیپلم گرفته سربازی رفته دنبال کاره هفته به هفته مادرش غرض داره ته برج دائم کم میاره رخت میشوره بند نیندازه غم داره بی اندازه با بد و خوی میسازه تنها دلش می خواد علی باز بشه کلاس اولی وای وای وای علی کوچولو دیگه کوچیک نیست دنیاش مثل اون کوچه باریک نیست دستاش خالیه...
-
عاشقانه
پنجشنبه 27 خردادماه سال 1389 11:18
دوست دارم ازم نپرس چرا چون برا این کار دلیلی ندارم چون نمی خوام دلیلی برا این کار داشته باشم تا بدونی اگه روزی همه دلیلای عالم از بین رفتن باز هم دوست دارم
-
همه یک لحظه ست
سهشنبه 25 خردادماه سال 1389 17:44
تمام زندگی آدم تحت تاثیر یک لحظه ست. لحظه ای که برا اولین بار چشای خواب آلودتو باز می کنی و تصمیم میگیری بیدار شی یا اینکه بازم بخوابی! اگه بخوابی شاید ۵دقیقه بعد یا یه ساعت دیرتر بیدار شی با اعصابی خورد. بعدش میری دستشویی و چون همه آدما ۵دقیقه تا ۱ ساعت دیرتر از خواب بیدار میشن شما ناچاری دقایقی چند تو نوبت بمونی ....
-
این روزها
یکشنبه 16 خردادماه سال 1389 17:13
این روزها برا هر مرد جوونی به سن و سال من روزای سختیه.نه بذار بهتر بگم این روزا خیلی خاصه .در واقع شایدم این روزها تعبیر درستی نباشه. شاید بهتره بگم این سالها.روزهایی که نه مسئولیت یه زندگی به دوشته و نه میتونی مدعی باشی که کاملا فارق از بار مسئولیتی . چون هر چند هنوز خونواده ای تشکیل ندادی اما دیگه باهاس شرایط لازم...
-
Mother
جمعه 7 خردادماه سال 1389 09:54
Why mother is so special: When I came home in the rain , Brother asked why don’t you take an umbrella. Sister advised, why didn’t you wait till rain stopped. Father angrily warned, only after getting cold , you will realize. But Mother , while drying my hair , said, stupid rain! Couldn’t it wait , till my child come...
-
پری
پنجشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1389 00:16
من پری ها رو دوست دارم یک بار یکی از اونها بم یه کاسه شراب داد. از برگ درخت خرمالو می زد بیرون اون شب بیشه قشنگ تر از همیشه بود.
-
چرند و چرند
سهشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1389 23:57
از سال جدید هم بیشتر از یک ماه گذشته گمونم با این سرعتی که زمان داره میره همین امروز فرداست که ایام شباب به پایان برسه و احساس من اینه که هر روز که از زندگیمون میگذره اون رو برا خودمون سخت ترش می کنیم واین سخت تر شدن اجتناب ناپذیره چرا که آرزوها هی بزرگ و بزرگتر میشن یه روز می خواستم درس بخونم بعدش آرزو کردم مهندس شم...
-
...
دوشنبه 23 فروردینماه سال 1389 22:40
می خوام تا جون دارم بدوم خیلی که خسته شدم راه برم وقتی که دیگه نای راه رفتن ندارم بیاستم. چون دیگه از اون بالاتر نمیرم به منظر پشت سرم که حالا تا دور دست هاش پیداست نگاه کنم و از باقی عمرم لذت ببرم
-
ایام مبارک
جمعه 6 فروردینماه سال 1389 13:19
سلام و درود بر شما دوستان گرامی خانومای محترم و آقایون بزرگوار . خیلی چاکریم . تبریک منو به مناسبت عید نوروز پذیرا باشید ایشالا که سالی سرشار از خوبی در پیش رو داشته باشید سالی پر از آسمون آبی و هوای فرح بخش پر از آب زلال . اینجا جاتون حسابی خالیه هوای خنک بهاری که پر از بوی شکوفه های آلوچه و آلبالو و سیتی یا سید هلی...
-
زندگی
پنجشنبه 13 اسفندماه سال 1388 14:07
این روزهای سرد و یخی هم می رود و دگر بار بهار می آید با شکوفه های زیبایش آفتاب به زمین نزدیکتر می شود و من چقدر لذت می برم از این حادثه. همیشه آرزو می کردم تمام روزهای زندگی ام گرم و آفتابی باشد یا اینکه روی خط استوا زندگی کنم. گرما فکرم را به کار می اندازد مرا شارژ می کند مرا به تحرک وا می دارد . بیشتر از همیشه درس...
-
باور کردنی نیست
سهشنبه 27 بهمنماه سال 1388 10:55
قرار بود که من روز جمعه امتحان داشته باشم و همین الان فهمیدم که امتحانم همین فرداست . یعنی چهار شنبه باید بگم که خیلی شانس آوردم از اینکه امروز اومدم دانشگاه وگرنه باید روز امتحان می فهمیدم چه گندی زدم. خدایا شکرت چقد راحت داشت همه زحماتم به باد می رفت اووفف خیلی شانس آوردم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 بهمنماه سال 1388 23:07
روزگاری همه با هم خوش و خندان بودیم باز بر رسم زمان خنده زن ای دوست من
-
التماس دعا
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1388 19:44
به عزیزی عرض کردم التماس دعا! فرمود: محتاجیم به التماس!! خدمت همه دوستان و آشنایان عارضیم که روز سی ام این ماه امتحان ارشد ماست خوشم نمی آید که به کسی رو بندازم ولی به نفع شماست برایم دعا کنید. خلاصه در طی این ده روز اگر وارد الهی بر شما نازل شد یک صبحی یا یک شبی یا یک غروبی اگر احساس کردید دارید بال در می آورید در آن...
-
حرف های خاله زنکی
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 16:46
باید بگم من از حرفهای خاله زنکی اصلا خوشم نمی آید و هیچ وقت به آنها اهمیت نمی دادم اینکه کی چی کار کرده کجا رفته با کی رفته چی خورده چی پوشیده..... .و همه این را می دانستند که توی هیچ بحث این چنینی شرکت نکردم. این روزها دیگر حتی حرف هم نمی زدم کنکور باعث شد تا بیش از اندازه ساکت بشم دیگه حتی نه بحث سیاسی می کردم و نه...
-
باور و فداکاری
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1388 20:06
باور داشتن به یک نفر با ارزش تر است یا فداکاری کردن برای یک نفر؟ به نظرم می آید که ما در روابط عاطفی مان بیشتر درگیر یک موضوع هستیم و آن هم فداکاری کردن. می خواهیم برای مادر فداکاری کنیم یا برای عشق خود یا برای دوستان. می گوییم من حاضرم این کار را برایش انجام دهم چون دوستش دارم می خواهم به او بگویم بله چون دوستش دارم...
-
یلدا
دوشنبه 30 آذرماه سال 1388 20:27
تولد مهر برشما مبارک بر دلم گرد ستمهاست خدایا مپسند/ که مکدر شود آیینه مهر آیینم
-
روزهای خوب خدا
چهارشنبه 25 آذرماه سال 1388 23:50
رقص شتر مرغ ها در یک روز آفتابی و یک روز بارانی
-
غازکِته
یکشنبه 22 آذرماه سال 1388 23:33
*در گویش مازندرانی واژه «کِته» به معنی جوجه یا فرزند حیوان می باشد . مترادف «جوجه غاز» در این گویش می شود «غاز کته» غاز کته غصه نخور هوای اینجا خیلی سرده می دونم دلای ما پر درده می دونم باید اونقدر بخوری تا زودتر پر در بیاری تا که از سرما نمیری تا که صید گرگ نشی می دونم اینجا علف خیلی کمه غازکته توی همین کوچه بپر...
-
گذر زمان
چهارشنبه 18 آذرماه سال 1388 00:09
در گذر زمان اونجا که یادی از حوادث غم انگیز گذشته می کنی می بینی فراموشی بزرگترین نعمتیه که خدا بت داده!
-
۰۰۰
یکشنبه 15 آذرماه سال 1388 21:46
هیچ چیز خاص نیست تنها باید باورش کنی!