ایالت کاسپین

بیایید طرحی دهیم برای رونق آفتاب برای روشنی ماه روانی آب

ایالت کاسپین

بیایید طرحی دهیم برای رونق آفتاب برای روشنی ماه روانی آب

بابیلون

دره تنگ و پر درخت
لرزیدن
ارتعاش
این همان چیزی است که بابیلون در معنیdingle آورده است.
ومن در آن
حس شاعرانه یافتم
همانطور که در سطل آشغال
سطلی پر از
حقارتهای پیچیده در دستمال های کاغذی
حال معنی آن باشد برای بعد
برای هر آن وقت که تو هم با من روراست شدی
هر آن موقع که از پشت دیوار کلمات بیرون جستی
آن روز من هم به روی صفحه می آیم
همان روز فریاد می زنم
من آزاد هستم.

تنها

این روزها وقتی دلم می گیره
می زنم بیرون از خونه
توی کوچه پس کوچه های بیشه زیبا
تنهای تنها
اروم که نفس میکشم
آروم که به خاطره ها فکر می کنم
آروم آروم نفس می کشم دودی که سپید
و این روزها که خیلی تنهام
که خیلی خسته
خیلی خمار
خدایا هر چی توی این بیشه می گردم نگاهی آشنا!
هرچه یک دوست
هواهم که باز داره سرد میشه
می خوام برم از اینجا
به یک جای گرم
یک جای دنج
هر جا که حالا تنهام


...

وقتی که باد می زند

درختان همه به یک سو می روند

همانجا که باد می رود

درختان میوه اما همیشه سر به زیر دارند

علی کوچولو

علی کوچولو دیگه کوچیک نیست
خوشحال نمیشه با نمره بیست
دیپلم گرفته سربازی رفته
دنبال کاره هفته به هفته
مادرش غرض داره
ته برج دائم کم میاره
رخت میشوره بند نیندازه
غم داره بی اندازه با بد و خوی میسازه
تنها دلش می خواد علی 
باز بشه کلاس اولی
 وای وای وای
علی کوچولو دیگه کوچیک نیست
دنیاش مثل اون  کوچه باریک نیست
دستاش خالیه دلش پر درده
داره دنبال چاره می گرده
هی کتاب می خونه
تو اینترنت سرگردونه
دائم فیلتر میشکونه
می خونه و می دونه
اینجا مثل زندونه
دلش می خواد جادو بشه
باز علی کوچولو بشه
 وای وای وای
علی کوچولو دیگه کوچیک نیست
سر راهشه یه تابلوی ایست
یه دانشجوی ستاره داره
دست از روئیاهاش بر نمی داره
باباش تو زندونه علی با مردم تو میدونه
یه سرود و می خونه سر اومد زمستونه
پیرهنش غرق خونه
تموم میشه کار علی
تو دل یه گور جعلی
وای وای وای
 

عاشقانه

دوست دارم 

ازم نپرس چرا 

چون برا این کار دلیلی ندارم 

چون نمی خوام دلیلی برا این کار داشته باشم 

تا بدونی اگه روزی همه دلیلای عالم از بین رفتن  

باز هم دوست دارم

همه یک لحظه ست

تمام زندگی آدم تحت تاثیر یک لحظه ست.

لحظه ای که برا اولین بار چشای خواب آلودتو باز می کنی و تصمیم میگیری بیدار شی یا اینکه بازم بخوابی!

اگه بخوابی شاید ۵دقیقه بعد یا یه ساعت دیرتر بیدار شی با اعصابی خورد. بعدش میری دستشویی و چون همه آدما ۵دقیقه تا ۱ ساعت دیرتر از خواب بیدار میشن شما ناچاری دقایقی چند تو نوبت بمونی . بعدش لباس می پوشی از خونه میزنی بیرون.چیزی که میبینی شهری پر از آدمها و ماشینها و دقایق طولانی توی ترافیک پشت چراغ قرمز ها نگاه غضب آلود رئیست استاد.

اما اگه تصمیم بگیری در اون لحظه چشاتو باز نگر داری . با خیال راحت میری دستشویی بعدش یه چای تازه دم. سر ساعت از خونه میزنی بیرون خیابونای خلوت چراغای سبز سلام استاد!

این روزها

این روزها برا هر مرد جوونی به سن و سال من روزای سختیه.نه بذار بهتر بگم این روزا خیلی خاصه .در واقع شایدم این روزها تعبیر درستی نباشه. شاید بهتره بگم این سالها.روزهایی که نه مسئولیت یه زندگی به دوشته و نه میتونی مدعی باشی که کاملا فارق از بار مسئولیتی . چون هر چند هنوز خونواده ای تشکیل ندادی اما دیگه باهاس شرایط لازم برا این کار رو مهیا کرده باشی.

یه چیز دیگم این وسط هست و اون برنامه ها هدفای بلندیه که داریم و برا رسیدن به اونها تا اینجا زحمت کشیدیم و حالا یه همت و کار مضاعف! ده ساله ای می خواد تا بتونی آرمان هاتو محقق کنی . واین کارکلی هزینه داره . این کار مسئولیت داره . هزینه ای به مراتب بیشتر از یه خونواده داشتن یه خونه داشتن.اما هنوز اول راهی هنوز به اون بازدهی لازم نرسیده کارات . هنوز نمی تونی بگی که کارات رو رواله یا زندگیت رو غلتکه. مجبوری برا اینکه ایده هات محقق شه خرج کنی خرجی بیشتر از اونچه که در میاری. الانم که نتیجه ارشدم خراب شده این یعنی یه سال دیگه باهاس بخونم این یعنی یک سال دیرتر به هدفم میرسم این یعنی یک سال دیرتر امنیت مالی پیدا میکنم این یعنی اگه قراری بود دیگه  نیست . این یعنی همه چی افتاده عقب . و من فقط به همه این چیزها نگاه می کنم و به خودم می گم تا خدا چی بخواد. روزها میرم سرکار و عصر ها بر می گردم خونه و توی ساعات اضافی میرم دنبال ایده های خودم کارهای خودم . فقط تنها چیزی که برام مسلمه اینه که وقتم نباید هدر بره . زندگیم انگار روحی نداره اما می تونم تحمل کنم ولی فقط تحمل می کنم همین!