ایالت کاسپین

بیایید طرحی دهیم برای رونق آفتاب برای روشنی ماه روانی آب

ایالت کاسپین

بیایید طرحی دهیم برای رونق آفتاب برای روشنی ماه روانی آب

بن بست فلسفی

خدمت همه دوستان عارضم که بنده دچار نوعی خلاء و بن بست فلسفی شده ام یعنی به تناقض رسیدم و همی روزاست که دس به یه کاری بزنم .نمی دونم چی جوریه که هر چی فکر می کنم نمیتونم بفهمم که آیا اول تخم مرغ بوده یا مرغ اگه مرغ بوده پس چی جوری در اومده اگه تخم بوده از کجا در اومده؟خلاصه اینکه آقا بدجوری حالم خرابه کسی هم نیست که به داد ما برسه ، ما رو از این سردرگمی در بیاره ! یعنی خیلی حالم خرابه ها!باور کنین خیلی خیلی حالم خرابه!حالا توی این هیر و بیر مامانم که میخواد بره مهمونی میگه :پسرم بیا این پول رو بگیر،برا شام برو واسه خودتو حسین(داداش کوچیکترم)تخم مرغ بخر.

 خداااااااااااااااااااااااااا............................

 

پیر ما و اختراع دستگاه پرس مگس!

حکایت کرده اند که روزی خواجه ما سر در گریبان خویش فرو بردی و سخت اندیشه می کردی . کس از مریدان درنمی یافت که خواجه آیا به چه می اندیشد و چه چیز او را اینگونه به خود مشغول داشتی . چه که اینها اسراری است مگو و کس را یارای دانستن آن نیست که آسمان بار امانت نتوانست کشید /باری قرعه کار به نام خواجه زدند

خواجه با خود چنین می گفت : سالهای زیادی است که ما به گوشه نشینی نشسته ایم و تا بدانجا رسیدیم که کمترها رسیدی و در این راه بسیار خرق عادت نموده ایم اما تا به حال اختراعی ننموده ایم. و نیز با خود می گفتی که آیا چه چیزیمان از آنانی که اختراع نمودی کمتر بودی .وچنین بود که عزم خود جزم نمودی تا که مراختراعی کند .

در کتب قدیم و نیز در احادیث و روایات خوانده بودی چونانکه ایده ای جدید خواهی دادن واجب است کو نگاه دقیقی به اطراف و اکناف داشتن تا بلکه مشکلات و شدائد را همی دیدن .

باری پیر ما به زاویه ای از خانقاه گوشه گرفت و در بحر مکاشفت غرق گشت چونانکه تو گویی داشتی دست و پا می زد و کم نمانده که همی غرق گردد و مریدان چون این حالت بدیدند حالشان دگرگون شدی و همگان جامه دریدی و بسیار گریه شد.

پیر هرز گاهی مثل کسی که کار سخت او را زائل کرده باشد کمر راست می کردی و نفسه می زدی . در این گیر و دار ، بسیار مگس بر بینی مبارک او همی می نشستی و هر چه او مگس ها را لت زدی باز افاقه نمی کردی و مگس تیز تر از این حرف ها بودی و پیر ما حریفشان نبودی و در خود بسیار حرص می خوردی .

ناگهان گویی واردی از عالم غیب بر او آمدی و فریاد زدی مگس کش ! مگس کش! ومریدان را عجب آمد که این چه ذکری است لیک چون پیر را بر این حالت دیدی آنها نیز زان پس ذکر نمودی که مگس کش! مگس کش!

بعد از ایامی چند و شب زنده داری های بسیار و تلاش و کوششی وصف ناشدنی باری پیر ما توانستی یک دستگاه مگس کش مجهز به پرس مگس همی بسازد و این دستگاه چنین کار می نمود.

محفظه ای داشت مکعبی شکل که هرجا مگس نشستی آن را به رویش انداختی و او را در محفظه محصور می کردی و در آن محفظه مذکور پرسی کار گذاشتی که با حرکت اهرمی ، مگس را همی پرسش می کردی و بسی آن را لت میزدی .

چنانچه نه تنها مگس را می کشتی که حرص خود را نیز از مگس خالی می کردی .و باز پیر ما چون از این مهم فارق آمدی و از آن بهره بردی و مگس ها کشتی زیر لب چنین گفتی : خوشمان آمد! خوشمان آمد!

پیر و دانشکده

پیر ما روزگاران زیادی را بر مسلک صوفیان می بود چنانچه در جیک ثانیه طیر العرض می نمود.و عجائبٌ غرائب بسیار داشتی که جز از او بر نمی آمد و بر مسیر طریق تا بدانجا رسیدی که نه عاقلان را عقل را مدار بودی و نه عاشقان را دل قرار.گذشت و گذشت تا اینکه پیر ما در کسوت اهل  دانش همی قرار گرفت و در مکتب خانه فردوسی مشهد به فراگیری علوم هندسه پرداخت .باری آورده اند که روزی خواجه بر مسیر دانشگاه تا به خوابگاه طیر العرض می کردی و اندر کسوت اهل دانش می بود که بر جیب دراعه خویش ،روان نویسی نهاده و بر چشمان خود عینکی ستبر و جامه خویش اندر شلوار همی کرده بودی تا در انظار مردم امروزی در نظر آید و تریپ دانشگاهی همی داشته باشد و با صدایی بس سوزناک و حالات و حرکات عجائب که خاص او را بود ،زمزمه کنان اشعار معین می خواند و بر مسیر طریق قدم زنان آستان دانشگاه را همی طیر العرض می نمود که ناگاه چشمش بردانشکده ای زیبا افتاد با ساختمانی عظیم که جلالش همانا دل عاشقان می ربودی و فضای سبزی داشت ،نغز و دل انگیز که بلبلان به نغمه خوانی در او مشغول بودی و خواجه ما را از آن خوشش آمد با خود همی گفت که یک سر به اندرونی آن نیز بزنیم و از زیبائیهای آن همی بیشتر بهره وریم.و چنین نمود و آن دانشکده مذکور همانا دو درب شیشه ای داشت و خواجه اولی را پشت سر گزارد و در بین دو درب نگاهبانی واقع بودی که سوالات سالکان را جواب دادی و خواجه ما روی به سویش همی نمود که ای جوان قسمت چاپ و انتشارات این دانشکده در کدامین گوشه آن است که ما را با آن کاریست بس مهم و امری است بس ضروری .نگاه بانی راه بدو اینگونه نشان دا د که ای خواجه همانا قسمت چاپ و انتشارات در سمت چپ واقع است و انگشت اشاره به طرف چپ همی نمود و خواجه ما راه آنجا را آنچنانکه نگاه بانی گفته بود در پیش گرفت و یک راست راه خود به سمت چپ کج نمودی ،غافل از دومین درب شیشه ای که برایش نامرئی می نمود و آن را نمی دید .و خواجه ما را باد غرور همی برگرفته بودی و سینه کفتری همانا راه می رفتی و سه چهار قدمی نگرفتی که ناگهان صدایی مهیب برخاستی .همگان با تعجب نگریستی که چه پیش آمده و این صدا از چه باشد و ناگهان دیدند خواجه ما را که بر درب ورودی همی کتاب شده بودی و از خجالت سر نمیتوان برگرداندی و همه یکهو زدندی زیر خنده و خواجه با خود همی گفت که همانا ما را کسوت اهل دانش و این با کلاس بازیها می نیاید و ما را همان به که در حجره دانشجویی خویش بمانیم و پا از دانشکده خویش فراتر ننهیم و دست از پا درازتر و با خواری و زلت راه پیمودی تا که از انظار مردم نهان شدی!

تمّت!

جوجه اردک های هلندی

جوجه هایی که تازه دارن از تخم در میان

بعضیها از تخم در اومدن و بعضیهام در تقلای شکوندن پوسته تخم با ضربات مداوم نوک که صدای نوک زدنشون به پوسته رو میشه شنید.

اونایی که در اومدن ، خسته از تلاش طاقت فرسای چندین ساعته !

و این هم مادرشون!

این یکی هم که خیلی بهم وابسته شده یکی از همون جوجه هاس که دو روزی ازش گذشته.

آقای دکتر تشخیص دادن که ایشون باهاس عینک بزنند

و گاهی اوقات ما آدما هم از افکارمون پوسته ای واسه خودمون میسازیم که بیرون اومدن از اون

 خیلی سخته اما باید بدونیم که تنها راه شکستن اون دیوارست!!!

این کاسپیان که میگی یعنی چی؟

دریای کاسپیان یا دریای خزر

دریای کاسان که به اشتباه دریای خزر نامیده می شود به همراه دریای سیاه ، بحر آزوف ، دریاچه آرال ودریاچه های اطرا ف آن در ازمنه گذشته و دورانهای قدیم زمین شناسی  جزء  دریای مدیترانه فعلی و فیروزه قدیم بوده است. در اطراف آن آثار سنگهای ماقبل دوران اول زمین شناسی به چشم می خورد.شکل گیری اصلی دریای مورد نظر در دوران سوم وبه ویژه بسته شدن تدریجی اقیانوس  تتیس بطرف  شرق کوه های آلپ در نتیجه حرکت صفحه آفریقا – عربستان بطرف شمال و نیم کره شمالی بوده است که باعث جدا شدن کامل دریای کاسان ودریای سیاه ازمدیترانه گردیده.بالاخره در دوره چهارم زمین شناسی به شکل امروزی در آمده.که البته روراندگیها و فرورانشهای بوجود آمده در قفقاز کبیر وصغیر وادامه گسلهای قفقاز  شکل گیری فعلی دریای شمال را پیریزی کرد.

حرکت وکوچ اقوام آریایی

اوستا به عنوان قدیمی ترین سند گذشته جهان خاکی از آن است که اقوام آریایی در حرکت به طرف شمال وفلات ایران زمین در واجه با (ورن)یعنی سرزمین گیلان وقوم مازن یعنی مازندران  با مقاومت جدی روبرو شدند.این بدان معنی است که پیش از ورود آریایی ها اقوام گیل و مازن که گل ها و ورن ها هستند که بعدا به وارنا و یا وارینک تبدیل گردیدند که در اوستا به وضوح یاد گردیده و کلمه گیلان طبق نوشته رابینو از کلمه محلی وارنا آمده وبعدا به گیلان تبدیل شده.

استقرار و کوچ اقوام آریایی

آنچه مسلم است در منطقه جنوبی دریای شمال ایران به ویژه در سمت جنوب غربی آن مردمانی زندگی می کردند که به کاس مومعرو ف بوده اند وهمانگونه که در تاریخ بابل و ایلام ذکر گردیده تاریخ نویسان یونانی این اقوام را کوسیان یا کیی نام نهادند که در گیلان به عنوان کادوسیان ودر مازندران به نام تپوری ها و ما بین تپوریها و کادوسیان مادها و یا آماردها اسکان داشتند که بعدا در اطراف دره سپید رود سکنا گزیدند .زنده یاد احمد کسروی در کتاب شهریاران گمنام می نویسد که منطقه گیلان در نقشه های امروزی در زمان سامانیان دیلمان یا دیلمیان معروف بوده که اقامتگاه دو تیره به نام گیل ودیگری دیلم بوده است بطلمیوس این مورخ یونانی این دو تیره را از مادها میداند .علاوه بر آن مردمانی نیز در سواحل جنوب غربی دریای شمال ایران زندگی می کردند که به نام کادوسیان موسوم گشته اند که عده ای می پندارند کادوسیان همان نیاکان تالش های امروزی هستند که در یونانی تالوش و بعدا به تالش و در نوشته های لاتینی کوه های تالیش نامیده شده اند که دنباله آن کوه البرز (البروز) و رشته های کوچک موازی با آن مانند طارم علم کوه وغیره قرار دارد.

قوم کاس یا کاسان

یکی از مورخان ایرانی بنام آقای حسینعلی ستوده که تحقیقات مفصلی انجام داده ودر کتاب خود می نویسد در سواحل جنوبی دریای شمال ایران اقوامی حضور داشتند که معروفترین آنها کاسپیها وکادوسیان وگلها بودند.هرودوت از این اقوام فقط  کاسپی ها با سه قوم دیگر بنام پوسیک ها،پانتی مات ها وداری ها نام برد که بعقیده دیاکانوف مؤلف تاریخ ماد همگی قبائلی از کادوسیان بودند ومعلوم شده که کادوس ها بعدا ًبا سگاها که از تنگه های سلسله جبال قفقاز  و به ویژه از ناحیه درابنت بطرف ایران سراریز شده با اقوام کادوس طرح دوستی می ریزند ودر بسیاری از کارهای عمرانی وکشاورزی با هم تشریک مساعی می کنند . سگاها مردمانی جنگجو ودلاور بوده ومعروف است که خون اولین قربانی خود را در حین جنگ می نوشیدند وموهای کشتگان خود را به پادشاه هدیه می کردند. و از پوست کشته شدگان دستمال ، لباس و از کاسه سر آنها جام شراب می ساختند .ردپای سگاها از دیوار چین تا دریای سیاه دیده شده . همچنین آثاری از ردپای سگاها در رود بار گیلان مشاهده شده که معلوم می شود سگاها در هزاره اول قبل از میلاد به گیلان زمین راه یافته بودند وقوم مارد یا هردوس در منطقه بین تپوری ها (مازندران امروزی ) و کادوس زندگی می کردند و پادشاهان هخامنشی به ماردهای شمال ایران مقرری می دادند که سر به شورش نزنند و یکی از مورخین یونانی می نویسد که کوروش پسر چوپانی از ایل آمارد و یا مارد بوده است.در آثار مکشوفه ای که در شمال ایران بدست آمده معلوم شد که سومری ها  با اقوام شمال ایران در ارتباط بوده اند .سومریها ویا شومریها بعدا ً به نام بابل یا آشور معروف شدند و خط سومری ها تصویری بوده و قدمت هفت هزار ساله دارد .در جنوب شرقی دریای کاسپیان گنجینه ای از اشکال وظروف سفالی  از سومری ها به دست آمده که نشان می دهد سومریها نیز از جانب شمال ایران زمین  به سمت جنوب کوچ کرده اند.

کاسها یا کاسپیها چه کسانی بوده اند؟

درنوشته های آقای عزیز طویلی به نقل ا زمورخ نامی کایوس پلینوس یاد آور می شود که در تمام مناطق واقع در جنوب دریای کاسپیان جایگاه کاسپی ها به خوبی مشخص گردیده .لذا کاس با پسوند پی به نام کاسپی و با پسوند سی به نام کاس سی از قدیمی ترین اقوام ما قبل آریایی بوده اند که در سراسر ساحل دریای شمال ایران زندگی می کرده اند .هنوز هم در شمال ایران کلمه کاس در لهجه گیلکی متداول است مانند «کاس چوم» یعنی چشم آبی «کاس ماره» یعنی مادر چشم زاغ «کاس کولی» یعنی ماهی چشم زاغ کوچک وبالاخره «کاس آقا» مرد چشم زاغ .می توان نتیجه گرفت که کاس ها به دو تیره ساحلی و کوهستانی تقسیم می شوند جلگه نشینان ساحلی را کاس ساحلی و دسته دیگر را کاس کوهستانی و یا کاس سی می گفتند که تا کوه های زاگرس رخنه کرده و به جلگه های بین النهرین ویا مزوپوتام راه یافته اند شاخه ای از کاسهای کوهستانی در مناطق دیگر ایران به ویژه لرستان وبخشی از کردستان اقامت کردند .وطبق شواهد وقرائن زیادی معلوم گردیده است که کاسها بر دو جبهه کوه های البرز تسلط پیدا کرده اند از این رو ضرورت نامیدن دریای شمال ایران به دریای کاسان و یا کاسپیان به خوبی احساس می گردد.ونیز کوه البرز بنام کوه کاس و یا سلسله جبال کاسپیان و محدوده بین کوه البرز و دریاچه نمک را دروازه کاسپیان نامیده اند .در نوشته های حمورابی آمده است که کاسی ها یا کالیت ها و یا به قول اروپایی ها کاشوها بابل را گرفتند و حدود 600سال در آنجا سلطنت کردند واینها اساساً در لرستان سکونت داشتند و تشکیل طوایف لر کوچک را داده اند .استرابن مورخ نامی در کتاب خود می نویسد که اهالی زاگرس که عمدتاً از کوه های لرستان سرازیر گشته اند مهاجرانی هستند که از جانب دریای کاسپیان آمده وبه آنها کوسیها و یا کوسیان می گفتند واضافه می نماید  که راه حرکت کاس سی ها که دریایی داشتند به نا م های کیسی سی یا کوشائیو و کاش شو از طرف کرمانشاهان ولرستان به بخش های غربی کوه های زاگرس رخنه نمودند .باستان شناسان دیگری به نام هرتسفله و سر آرتور کیث در بررسی صنایع ایران متذکر می گردند که کلمه کاسپیان نام مردم فلات ایران زمین قبل از ورود آریایی ها می باشد و اضافه مینماید که کاسپی ها در اوائل هزاره چهارم وپنجم قبل از میلاد به کار کشاورزی اشتغال داشته و دانش کشاورزی از قلمرو کاسپیان به سرزمین های دیگر تا حوالی رودها ی سیحون وجیحون و از سوی دیگر به دجله وفرات سرایت کرده است . و باز هرتسفله در نوشته های دیگر خود تاکید کرد که اقوام ایلامی ،لولوبی و گوتی ونیز اورارتو که در حوالی کوه های زاگرس زندگی می کرده اند ازیک گروه نـژادی و زبانی به نام کاس پی و یا کاس سی می باشند .

قوم خزر

دریای خزر از نام قومی بنام خزرها گرفته شده .خزرها مردمانی از ترک های آسیای مرکزی بوده که در اطراف مغولستان و شمال دریاچه آرال زندگی می کرده اند ودر سده های هفت و هشت میلادی به اطراف دریای شمال ایران مهاجرت نموده و حکومت ستمکار و زور گویی داشتند که گویا بعد ها هم به آیین یهودی در آمده بودند .قبلا مذهب خاصی نداشتند .این قوم چندین سده بر سراسر جلگه های ساحل جنوبی دریای کاسپیان که مناطقی سبز و خرم با طراوت و حاصلخیز بوده است به زور گویی و باج خواهی ادامه دادند . بعد ها در حرکت به سمت استپ های روسیه و غرب دریای کاسپیان به دست قبایل تاتار وروس ها منقرض گشتند . اینان اسم دریای کاسپیان را به د ریای خزر تغییر دادند و امروزه شاهد هستیم که جامعه بین المللی دریای کاسپین را که برگرفته از نژاد کاسپی ها در هزاره های قبل از میلاد مسیح می داند ، در تمام نوشته ها ،اسناد و مدارک تاریخی و بین المللی و رژیم حقوقی این دریای صلح و دوستی را به نام کاسپین پذیرفته اند و یقیناً پیشنهاد تغییر اسم از خزر به کاسپیان مورد توجه مسئولین  واندیشمندان کشور قرار خواهد گرفت.     

برگرفته از نشریه بارفروش و سخنرانی دکتر محمد رضا اسپهبد

     

 

پیر و بالشت!

پیر ما اندر سرای محقر خویش از دار دنیا هیچ نداشتی الا دو بالشت. بر این دو بالشت روکشی بودی سپید رنگ با گلهایی آبی و نارنجی و سبز  چون مرغزاری نزه!که در گذر هفته ها و ماهها و سالها ،گرد و خاک بر آن نشستی و به غایت چرک شدی  و نیز مادری داشت به غایت مهربان که هرزگاهی روکش بالشتها را التفات نمودی و از هر چه چرک وکثافت می زدودی .

یک بار که روکش ها شستی و خشک نمودی آن را به اندرونی و جلوی پای آن پیر روشن ضمیر انداختی که: بَی بَکِش شی بالشتای ِ رو!(بگیر بکش رو بالشتات!).و پیر ما با تعجب به روکش نگریستی که هر چند درایت بسیار داشتی اما فی الواقع بر روکش بالشت تجربه ای نداشتی .به دیگر بیان تا آن زمان یعنی سنه 87 که بیست و اندی سال از عمر پر بار او می گذشتی هیچ پاش نیافتاده بودی تا روکش بالشت همی برکشد.

پیر خواستی که اعراض آورد اما دید که چشم قره مادر را هیچ تاب نیاورد.بر کف اتاق نشستی و دو انگشت اشاره بر شقیقه چرخاندی و زیر لب دوگ،دوگ،دوگ......!!! که ایکیوسان را ارادتی خاص داشتی و مرام و مسلکش را می ستودی  و هرزگاهی یک حرکت از او می آمد.بعد از آنکه تقریبا تمام فسفر مغز را جز اندکی برای روز مبادا سوزانید باری چنین نمودی .

ابتدا روکش را ورانداز کردی و اما ورودی اش را نه در طول یافتی و نه در عرض ،باز به انگشتان تدبیر زیر و رو کردی  تا که شکافی دروسط روکش و به موازات طول یافتی اندکی آن را باز کردی و سپس بالشت را از طول در آن اصرار ورزیدی  لیکن عجب که در عرض کم آوردی ،دگر بار بالشت را از عرض همت آورد اما این بار در طول کسر آمد .دگر بار آن را مایل گذاشتی  اما در کار حساب طول و عرض از کف دادی چنانچه طول را گشاد آمد و عرض را چاک.

پیر ما چون از این کار درماند  آرنج به ران خوش تکیه دادی و انگشت اشاره به لب چسباندی ،فکورانه به سرزمین های دوردست نظر افکندی که حال چنانچه ایکیوسان نشد شاید انیشتین جواب دهد که نظریه نسبیت او گره از اسرار عجائب گشود حال این که سهل است.چاک روکش است سیاه چاله که نیست!

اما هر چه زور زدی فایدتی نداشتی .ناگهان گویی واردی از عالم بالا بر دل پیر آمد و زیر لب گفت :آیا به راستی عقل در همه جا کارگر افتد آیا در عرش الهی که بر آب است جایی نیست ،دریایی ،دریاچه ای ،حوضی که عقل را در آن جایگاهی نباشد.حکما ً چنین باشد و بی فکری و کله خری را نیز جایگاهی است .

باری پس از آنکه سر رشته افکار را با ته رشته به هم آورد!!! دانشمندوار ،ابرو کمان داد و لبخندکی زیرکانه به لب آورد چنانچه سپیدی دندان نیشش پیدا آمد و جرقه ای به همراه یک صدای خاص زد که تریپ پسر شجاع آمده باشد یا آن روباه مکار که همواره با هم جنگ داشتند و پیر ما آن برنامه را بسیار دوست می داشت و هنوزم که هنوزه اگر پاش بیافتد آن را از کف نمی دهد.

خلاصه یمین را بر بالشت چنگ زد و یسار را بر روکش و در یک چشم به هم زدن و با یک حرکت سریع چیکیچیجور آن را داخل نمودی و خود هیچ نفهمیدی که چی و کی و چی جور داخل شدی !

پیر ما چون از این مهم فارغ آمد بادی در قب قب انداختی و زیر لب چنین گفتی :

خوشمان آمد ! خوشمان آمد!

تمت!

دنیا و مافیها!

دنیا و ما فیها در چه خیالند

شاید به این فکر می کنن که ما در چه خیالیم

فکر می کنین الان خدا داره به چی فکر می کنه

شاید اونم به این فکر میکنه که ما به چی فکر می کنیم .خودت چی فکر می کنی؟به نظرت ما به همون چیزی فکر می کنیم که همه  فکر می کنن.اصلا ً شما تا به الان فکر کردین .فکر کردین که مثلا ًچرا پشه ها منتظر نمی شن که ما بخوابیم ،بعد بیان خونِمون رو بمکن؟چرا وقتی تازه که داری به خواب می ری هی صدای وز وز میاد دم گوشت؟رو اعصابت راه میره نه خودش چیزی عایدش میشه نه میزاره شما خوابتو بکنی.یا شده فکر کنی چرا اینقدر پولای پاره پوره تو بازار هست و تا یه هزاری به راننده تاکسی می دی باقیش رو از هر چی پول پوسیده و  کپک زده و چون دل حافظ شرحه شرحه بهت می ده و این که چه جوری میشه این پولها رو نو کرد؟شده تا الان به این فکر کنی که اگه یه روز روی یه ساختمون شیش طبقه وایسادی و یهوئی ساختمون آتیش می گیره و شما دو راه بیشتر نداری ،یا اینکه تو آتیش بسوزی یا اینکه از طبقه ششم خودتو بندازی پایین سقط شی!؟ها! شده به اینا فکر کنی؟ تا الان به این فکر کردین که آدما چرا دو تا گوش دارن و یه دهن در حالی که آدما دلشون نمی خواد که صدای کسی رو بشنوند ولی اصرار عجیبی دارن که همه صداشون رو بشنوند پس بهتر نبود که خدا فقط یه گوش اون هم برای مواقع اضطراری می ذاشت ،عوضش چهار تا دهن در چهار طرف ،اون وقت دو چیز حتما ً اختراع نمی شد یکی گوشی صدا گیر ویکی دیگه بلندگو و شاید به جای اونها چیزای بهتری اختراع می شدمثلا ً تفنگ پشه کش که وقتی شلیک می کنی تیرش به سمت حرارت پشه می ره.البته این دستگاه ریسکش زیاده چون ممکنه بلافاصله بعد از شلیک،پشه جهتش رو عوض کنه و مثلا ً هوس کنه که بیاد رو بینیتون!! تا الان به این فکر کردی که اگه سگ دنبالت کنه چی کار می کنی نگو که می دویی چون اون سریعتر از تو می دوئه و نگو می ایستی چون اون یک سگ گرگیه و هیچ وقت ازت نمی ترسه و تو تنها یه راه داری و اون هم اینکه مثل بعضی کارمندا ی در شرف اخراج که برای حفظ آبرو رسما ً استعفا می دن شما هم سر جاتون وایسید و دو تا دستون رو بیارید جلو و مثل یک قهرمان به آقا سگه بگید بیا منو بخور بیا منو بخور!!!